زنــــــدگــــی ســـــــــگـــــــــی

زندگی سگی چار تا سگ توله در شهر غریب به عنوان چارتا دانشجو! (دو سگ توله رفت و امدی هستند)

زنــــــدگــــی ســـــــــگـــــــــی

زندگی سگی چار تا سگ توله در شهر غریب به عنوان چارتا دانشجو! (دو سگ توله رفت و امدی هستند)

واسه خودمون

بچه ها ترم یک وگیگوش و ژتون و البوم احسان خواجه امیری یادتونه

ترم دو و دعواها و خالی شدن یه تخت تو اتاقمون و اهنگای مجید نعمتی (واسه گیگوش و گارسولک البته)

ترم سه و اهنگ طلاق یاس و گیشا و اطلاعات

ترم چهار و هایده مهستی و الکی خوشی و محمود اباد و بابالنگ دراز

ترم پنج و خونه جدید و همسایه های بی فرهنگ

ترم شیش و جداشدن کچل

ترم هفت و جداشدن گیگوش

ترم هشت و جداشدن لوک خوش شانس و دیدن گریش بعد چارسال

 حکایت ترم نه من و گارسولک هم همون حکایت جداییه

و ترم اخر گل اندام  کوچولوی خونمون. ینی دیگه جدیه جدی از هم جدا میشیم و جایی نیس که دور هو جمع شیم


حیف

ماه خدا

بازم خاطره ها زنده شدن،یاد ماه رمضونای خونمون بخیر 

 همهمه های نزدیک افطار،یادش بخیر..... تشنگی های من و انگل،یادش بخیر  

ذوق و شوق پیاده روی و هراز گردی بعد از افطار،یادش بخیر.... تقسیم بندی کارهای سحر و افطار،یادش بخیر 

یادش بخیر سحر بیدار میشدیم چراغای خونه همه همسایه ها خاموش بود،فقط چراغ روشن خونه پهلوون بهمون دلگرمی میداد 

رفتن به امامزاده ابراهیم تو شبای قدر،یادش بخیر 

1000بار یادش بخیر،یادت بخیر روزای قشنگ دانشجویی

ابتدای خاطره بازی ها!

اصولا فارغ شدن باید خوب و دلنشین باشه ..... و هست

اما در کنار این خوبی ها یه سری چیزایی هست که دلگیرت میکنه..... 

هر کدوم از ما که از درس فارغ شیم .... باید بابت طی شدن بی دردسر یه دوره از زندگی بابت به سلامت تموم شدن یه دوره نسبتا سخت از زندگی بابت به دست اوردن یه موفقیت خوشحال خواهیم باشیم اما.........

اما این وسط خیلی چیزا هست که از دست میدیم ..... چیزایی که شاید به چشم بقیه نیاد اما واسه ما خیلی مهمن!

هیشکدوم از ما روز اول خوابگاه رو ...... روز اول دانشگاه رو ...... جشن تولد مریم و عاطی رو ..... شب یلداها رو .... لاله زار و مسخره بازی بعدش رو..... پیک نیک اخرسال محمود اباد رو .... هراز گردیای پن شنبه شب رو .... عسل بی ادب دوست داشتنی رو... خجسته بی فرهنگ و وسواسی رو..... تذکرای وقت و بی وقت  رو ...... مزاحمیای Q رو ...... کله پزی 7 صب و جیگرکی دم غروب رو ...... چالوس گردی و خیلی چیزای دیگه رو هیچ وقت فراموش نمیکنیم!!!!!!!!!!



هر بار تو هراز قدم زدیم و خاطره ساختیم و فراموش کردیم که اینا بعدا میشه بغض و دلتنگی ...... گفتیم و خندیدیم و گریه کردیم و خواهری کردیم در حق هم ...... بدون اینکه به بعدش فک کنیم....به الان که دارم اینو می نویسم و دلم واسه دیدن این 5 تا سگ توله پر کشیده ...دلم واسه هراز دو وجبی تنگ شده ... دلم واسه همه چی و همه کس تنگ شده....کاش این چار سال انقد زود تموم نمیشد!!!!!!!!!!!!!!


+ اینا همه رو گفتم که بگم منم جدا شدم از بقیه ...جداتر از گیگوش و کچل!