زنــــــدگــــی ســـــــــگـــــــــی

زندگی سگی چار تا سگ توله در شهر غریب به عنوان چارتا دانشجو! (دو سگ توله رفت و امدی هستند)

زنــــــدگــــی ســـــــــگـــــــــی

زندگی سگی چار تا سگ توله در شهر غریب به عنوان چارتا دانشجو! (دو سگ توله رفت و امدی هستند)

واسه خودمون

بچه ها ترم یک وگیگوش و ژتون و البوم احسان خواجه امیری یادتونه

ترم دو و دعواها و خالی شدن یه تخت تو اتاقمون و اهنگای مجید نعمتی (واسه گیگوش و گارسولک البته)

ترم سه و اهنگ طلاق یاس و گیشا و اطلاعات

ترم چهار و هایده مهستی و الکی خوشی و محمود اباد و بابالنگ دراز

ترم پنج و خونه جدید و همسایه های بی فرهنگ

ترم شیش و جداشدن کچل

ترم هفت و جداشدن گیگوش

ترم هشت و جداشدن لوک خوش شانس و دیدن گریش بعد چارسال

 حکایت ترم نه من و گارسولک هم همون حکایت جداییه

و ترم اخر گل اندام  کوچولوی خونمون. ینی دیگه جدیه جدی از هم جدا میشیم و جایی نیس که دور هو جمع شیم


حیف

خودشناسی

به به چشم ما روشن که شما دوتا کله پوک خر خون بالاخره اینجا پست گذاشتین

می بینم که الحمد لله حسابی به خود شناسی رسیدین و هی سگ توله بودن رو به خودتون یاداوری می کنین:))

هم خونه ای های مرحومم انقد سگ توله و سگ دونی نگین بابا

اینجاس که باید اون جمله ی رسوایی ...(به دلیل گویش محلی قادر به نوشتن نیستم) رو بگم:دی

عسلمون رفت

یادمه پارسال یکی از روزایی که بارون بهمون ضد حال زد و نتونستیم بریم بیرون و خیلی حوصلمون سر رفته بود رفتیم سراغ دختر بجه ی واحد بغلیمون و اوردیمشون خونمون تا باهاش سرگرم شیم اما یه جورایی بعدش به غلط کردن افتادیم اخه وقت و بی وقت سرو مینداخت پایین و میومد و کلا ساعت و وقت براش مهم نبود.

حالا بماند که در حد مرگ بی ادب بود و کلی فحش کش دار نثار ما می کرد و گهگای یواشکی یکی از وسایلای مارو دو در می کرد و اخرشم از ناچاری شوتش می کردیم بیرون اما اون نیم ساعت بعدش دوباره پیداش می شد.

اما با همه ی اذیت و ازارش امشب که اومد خدافظی کنه و هی از مامانش قایم می شد که پیش ما بمونه دلمون گرفت.

دلمون براش تنگ میشه،اینم جزئی از خاطرات دوره دانشجویی بود

حیف...

خوابیدی بدون لالایی و قصه

اولین بار بود فهمیدم از دست دادن یه عزیز چه حالی داره

اینکه دیگه واسه دلتنگیت چاره ای نیس جز اشک

اینکه باور کنی دیگه وجودش نیست و عکسش هست

اینکه لحظه هایی که باهاش داشتی مدام یادت میاد و دوس داری همه چیزتو بدی اما یکی از اون لحظه هارو دوباره ببینی.

اینکه کلی راهو به عشق اینکه دوباره ببینیش بری اما وقتی میرسی به جای خودش قاب عکسش باشه

اینکه این بار که این همه راهو میری باید بری سر خاکش نه تو بغلش

کاش میدونستم دفعه ی قبل اخرین بار بود که بغلش می کنم و اخرین باریه که بهش میگم اقاجونم خدافظ،چند وقت دیگه دوباره میایم، اخه این دفعه همش می گفت چند روز بیشتر بمونین.

نمیدونم این دفعه که برم و ببینم سر جاش نیس میتونم اشکامو نگه دارم تا بغضمو سر خاکش بشکنم.

دلم برات خیلی تنگ شده و میشه...




دلتنگی

چقد احمقم

چقد دلم گرفته

چقد دلم تنگ شده

واسه سگدونیمون و سگ توله ها و جمع خل و چلمون که هرچند درد دلامون کم نبود اما درد و دلمون با هم و دلقک بازیمون حواسمونو پرت میکرد.

کاش الان جای اینکه پای این نت بیخود بودم پیششون نشسته بودم و چرت و پرت می گفتیم تا یکم حواسم پرت می شد.